خلاصه داستان : داستان در مورد دو مرد، یکی سفید و دیگری سیاه پوست در یک آپارتمان مشترک است، که از دیدگاه های اعتقادی با هم تضاد بسیار زیادی دارند...

خلاصه داستان : دولت ایالات متحده می خواهد به هر کشوری که خواهان رهایی از شر مواد مخدر بدون استفاده از ارتش است کمک کند. اما کارتل های مواد مخدر با استخدام یک خلبان مزدور و ماهر و مجهز کردن او به یک هلیکوپتر سعی می کنند با این پیشنهاد مقابله کنند...

خلاصه داستان : "سرگرد چارلز رین" از جنگ به خانه بازگشته و هدایای زیادی از طرف مردم شهر به دلیل شجاعت هایش دریافت می کند. تعدادی از ارازل و اوباش حریص قصد دارند مقداری از نقره های او سرقت کنند. در این میان آنها همسر و پسر او را به قتل رسانده و از ناحیه دست مجروحش می کنند. او که قصد انتقام دارد به کمک دوست دوران جنگش "جانی" به دیدار آنها می رود...

خلاصه داستان : داستان زندگی "لورتا لین"، خواننده سبک کانتری که از فقر به شهرت رسید ...

خلاصه داستان : یک سارق حرفه ای توسط اف.بی.آی استخدام می شود تا یک نوار اطلاعاتی را از یک شرکت تحت نظر بدزدد. آنالیز های نوار، تمام جرایم این شرکت را ثابت می کند. اما سارق نوار را در یک ماشین نمونه مخفی می کند و...

خلاصه داستان : گروهبان جانی گالاگر مامور است تا زندانی "توماس بویت"، را به خاک ایالات متحده برگرداند. اما زندانی فرار میکند و گالاگر تمام زندگی اش را در خطر می اندازد تا وی را پیدا کند...

خلاصه داستان : «بتمن» (وال کیلمر) به کمک یک روانشناس (نیکل کیدمن)، و «رابین»، که یک آکروبات سیرک است، به نبرد با «دو چهره» (تامی لی جنز) و «ریدلر» (جیم کری) می رود...

خلاصه داستان : سیستم راهنمای یکی از ایستگاه های فضایی روسی از کار می افتد و احتمال می رود که در عرض چند هفته به کره ی زمین سقوط کند. این سیستم شباهت هایی با یکی ازاسکای لب هایی دارد که سال ها پیش «فرانک کوروین» (ایست وود) طراحی کرده، بنابراین «باب گرسن»، رئیس «ناسا» از «کوروین» می خواهد کمکش کند. «کوروین» نیز به این شرط می پذیرد که اجازه دهند خودش هم راه سه خلبان قدیمی دیگر به فضا بروند تا کار تعمیر را انجام دهند...

خلاصه داستان : قرن نوزدهم،نیومکزیکو.پدری به خانه بر می گردد به امید اینکه با دختر بالغش "مگی" ارتباط برقرار کند.دختر او ربوده شده و این اتفاق آنها را وادار می کند با هم همکاری کنند تا او را بازگردانند...

خلاصه داستان : «مایک نورتن» جوان (پیر) که تازه به استخدام پلیس مرزی درآمده، به طور تصادفی کارگر غیرمجاز مکزیکی، «ملکیادس استرادا» (سدیلو) را می کشد. مقام های محلی تصمیم می گیرند حادثه را لاپوشانی و پرونده را مختومه اعلام کنند. اما صاحب کار «ملکیادس»، «پیت پرکینز» (تامی لی جونز)، با هدف اجرای عدالت شخصی، «مایک» را مجبور می کند تا جسد «ملکیادس» را از گور بیرون بکشد و سپس سوار بر اسب هم راه یک دیگر و جسد به سوی مکزیک به راه بیفتند...